انگار تنی آنقدر بی مهابا بمیرد
که عزرائیل عصایش سوت بکشد
یا کودکی در قبر قصه بخواند
و در گهواره
به پایان خوش کلاغ ها بخندد
.
این ها منم که از واقعیت جهان، که
روی پوستم
پیر می شود وحشت نمی کنم.
مرا به لای دامن گلوله ها قسم نده
من هیچ وقت باور نکرده ام جهان
عادلانه ترین قسمت آفرینش است.
تنها توانستم، خود را
میان دیوار ها مهار کنم
انگار که قلاده ای گردنم را
گاز گرفته باشد.
.
باور کن پرنده ای که
بی پروا به سمت گلوله می رود
چیزی تلخ تر از مرگ تدریجی را
در زندگی تجربه کرده که حتی با کلام
نمیتوان / شلیک کرد ...

#هومن_شریفی